تنهاترین آرزو
تنهاترین آرزو
قالب وبلاگ
موضوعات سايت
درهم و برهم
متفرقه
عکس
اس ام اس و پیامک
خبر تصویری
داستان
پزشکی و بهداشتی
عاشقانه ها
حدیث
پیغام مدیر سایت
سلام دوست من به سایت تنهاترین آرزو خوش آمدید لطفا برای استفاده از تمامی امکانات

دانلود فایل , شرکت در انجمن و گفتگو با سایر اعضا در سایت ثبت نام کنید










ادامه مطلب

امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : عکس , خبر تصویری ,

تاریخ : شنبه 14 بهمن 1391 نویسنده : تنهاترین آرزو l بازدید : 55

یک مرکز خرید شوهر وجود داشت که ۵ طبقه بود و دخترها به آنجا می رفتند و شوهری برای خود می گرفتند.
شرایط این مرکز خرید این بود هر کس فقط می توانست یک بار از این مرکز خرید کند و به هر طبقه که می رفت دیگر نمی توانست به طبقه قبل برگردد.

روزی دو دختر به این مرکز خرید رفتند. در طبقه اول نوشته بود این مردان شغل خوب و بچه های دوست داشتنی دارند دختری که تابلو را خوانده بود گفت از بی کاری بهتره ولی می خوام ببینم که بالاتری ها چی دارند؟

در طبقه دوم نوشته بود این مردان شغل خوب با حقوق زیاد و بچه های دوست داشتنی و چهره زیبا دارند. دختر گفت هوم م م طبقه بالاتر چه جوریه؟

طبقه سوم نوشته بود این مردان شغل خوب با درآمد زیاد، بچه های دوست داشتنی و چهره ای زیبا و درکارهای خانه هم کمک می کنند. دختر گفت وای ی ی چه قدر وسوسه انگیز ولی بریم بالا تر ببینیم چه خبره؟

طبقه چهارم نوشته بود این مردان شغل خوب با درآمد زیاد، بچه های دوست داشتنی، چهره ای زیبا، در کارهای خانه به همسر خود کمک می کنند و هدفی عالی در زندگی دارند. دختر: وای چه قدر خوب پس چه چیزی ممکنه در طبقه اخر باشه؟ پس رفتند به طبقه پنجم.

طبقه پنجم: این طبقه فقط برای این است که ثابت کند زنان راضی شدنی نیستند. از اینکه به مرکز ما آمدید متشکریم روز خوبی را برای شما آرزو می کنیم.



امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : داستان ,

تاریخ : شنبه 14 بهمن 1391 نویسنده : تنهاترین آرزو l بازدید : 52

مدت ها پیش کشاورز فقیری برای پیداکردن غذا یا شکاری به دل جنگل رفت .
هنوز مسیر زیادی را طی نکرده بود که صدای فریاد کمکی به گوشش رسید.
او صدا را دنبال کرد تا به منبع آن رسید و دید که پسر بچه ای در باتلاقی افتاد و آهسته و آرام به سمت پایین می رود .
آن پسربچه به شدت وحشت زده بود و با چشمانش به کشاورز التماس می کرد تا جانش را نجات دهد.
کشاورز با هزار بدبختی با به خطر انداختن جان خودش بالاخره موفق شد پسرک را از مرگ حتمی و تدریجی نجات دهد و او را از باتلاق بیرون بکشد....
فردای آن روز وقتی که کشاورز روی روی زمینش مشغول کار بود،
کالسکه سلطنتی مجللی در کنار نرده های ورودی زمین کشاورز ایستاد .
دو سرباز از آن پیاده شدند و در را برای آقای قد بلندی که لباس های اشرافی بر تن داشت ،بازکردند.
زمانی که آن مرد با لباس های گران قیمتی که برتن داشت پایین آمد ،
خود را پدر پسری که کشاورز روز گذشته او را از مرگ نجات داده بود،معرفی کرد.
او به کشاورز گفت که می خواهد این محبتش را جبران کند وحاضر است در عوض کار بزرگی که او انجام داده،هرچه بخواهد به او بدهد .کشاورز با مناعت طبعی که داشت به مرد ثروتمند گفت که او این کار را برای رضای خدا و به خاطر انسانیت انجام داده و هیچ چشم داشتی در مقابل آن ندارد.
در همین موقع پسر کشاورز از ساختمان وسط زمین بیرون آمد.مرد ثروتمند که متوجه شد کشاورز پسرس هم سن وسال پسر خودش دارد ،
به پیرمردگفت که می خواهد یک معامله با او بکند.مردثروتمند­ گفت حال که تو پسرم را نجات دادی ،من هم پسر تورا مثل پسر خودم می دانم .
پس اجازه بده هزینه تحصیل او را در بهترین مدارس و دانشگاهها بپردازم .کشاورز موافقت کرد وپسرش پس از چند سال از دانشگاه علوم پزشکی لندن فارغ التحصیل شد و
به خاطر کشف یکی از بزرگ ترین ومهم ترین داروهای نجات بخش جهان که پنی سیلین بود،
به عنوان یک دانشمند مشهور شناخته شد.
آن پسر کسی نبود جز الکساندر فلیمینگ .چندسال گذشت .دست بر قضا پسر مرد ثروتمند به بیماری لاعلاجی مبتلا شد و این بار الکساندر،
پسر کشاورز که امروز یک دانشمند برجسته بود با داروی جدیدش بار دیگر جان آن پسر را نجات داد .جالب است بدانید که آن مرد ثروتمند ونجیب زاده کسی نبود جز لردران دلف چرچیل و پسرش هم کسی نبود جز وینستون چرچیل .



امتیاز : نتیجه : 1 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 5

درباره : داستان ,

تاریخ : جمعه 13 بهمن 1391 نویسنده : تنهاترین آرزو l بازدید : 51

تا به حال فکر کرده اید که فضانوردان در فضا با وجود بی وزنی و مشکلات خاص چه خوراکی هایی را استفاده می کنند؟

در زیر غذاهای مخصوص فضانوردان را مشاهده می کنید.





ادامه مطلب

امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : خبر تصویری ,

تاریخ : جمعه 13 بهمن 1391 نویسنده : تنهاترین آرزو l بازدید : 57

پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت خرج تحصیل خود را بدست می آوردیک روز به شدت دچار تنگدستی و گرسنگی شد،
او فقط یک سکه ناقابل در جیب داشت در حالی که گرسنگی سخت به او فشار می آورد تصمیم گرفت از خانه بعدی تقاضای غذا کند،
با این حال وقتی دختر جوان زیبایی در را برویش گشود دستپاچه شد و به جای غذا یک لیوان آب خواست دختر جوان احساس کرد که او بسیارگرسنه است براش یک لیوان شیر بسیار بزرگ آور...د پسرک شیر را سر کشیدو آهسته گفت :
چقدر باید به شما بپردازم؟
دختر جوان گفت: هیچ،،،مادرمان به ما یاد داده در قبال کار نیکی که برای دیگران انجام می دهیم چیزی دریافت نکنیم،
پسرک در مقابل گفت : از صمیم قلب ازشما تشکر می کنم،
پسرک که"هاروارد کلی" نام داشت پس از ترک خانه نه تنها از نظر جسمی خود را قویتر حس می کرد بلکه ایمانش به خداوند و انسانهای نیکوکار نیز بیشتر شد،تا پیش از این او آماده شده بود دست از تحصیل بکشد
سالها بعد...........زن جوانی به بیماری مهلکی گرفتار شد پزشکان از درمان وی عاجز شدند او به شهر بزرگتری منتقل شد،
دکتر هاروارد کلی برای مشاوره درمورد وضعیت این زن فراخوانده شد وقتی او نام شهری که زن جوان از آنجا آمده بود شنید برق عجیبی از چشمانش نمایان شد او بلافاصله بیمار را شناخت مصمم به اتاقش بازگشت و با خود عهد کرد هر چه در توان دارد برای نجات زندگی وی به کار گیرد،
مبارزه آنها بعد از کشمش طولانی با بیماری به پیروزی رسید روز ترخیص بیمار فرا رسید زن با ترس و لرز صورتحساب را گشود او اطمینان داشت تا پایان عمر باید برای پرداخت صورت حساب کار کند،نگاهی به صورتحساب کرد جملهای به چشمش خورد "همه مخارج بیمارستان قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است
امضاءدکتر هاروارد کلی"زن مات و مبهوت مانده بود به یاد آنروز افتاد پسرکی برای یک لیوان آب درخانه را به صدا در آورده بود و او در عوض برایش یک لیوان شیر آورد اشک از چشمان زن سرازیرشد.
فقط توانست بگوید:خدایا شکر...



امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : داستان ,

تاریخ : جمعه 13 بهمن 1391 نویسنده : تنهاترین آرزو l بازدید : 56

در جغرافیا، همریزگاه به تلاقی دو رودخانه به یکدیگر اطلاق میشود.حال این تلاقی ممکن است از به هم پیوستن دو انشعاب یا به هم پیوستن یک شاخه به جریان رودخانه اصلی باشد و یا نقطه ای که در آن دو رودخانه بزرگ یکدیگر را ملاقات کرده و رودخانه ای جدید وجود می آورند ، مانند تلاقی دو رو دخانه مونونگاهلا و الگنی در پیتسبورگ، پنسیلوانیا که از به هم پیوستن این دو رود؛ رودخانه اوهایو به وجود می آید.





ادامه مطلب

امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : عکس ,

تاریخ : جمعه 13 بهمن 1391 نویسنده : تنهاترین آرزو l بازدید : 61

شاگردي از استادش پرسيد:
عشق چيست؟
استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پرخوشه ترين شاخه را بياور.
اما در هنگام عبور از گندم زار،
به ياد داشته كه نمي تواني به عقب برگردي تا خوشه اي بچيني؟
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتي طولاني برگشت.
استاد پرسيد: چه آوردي؟
و شاگرد با حسرت جواب داد: هيچ! هر چه جلو مي رفتم، خوشه هاي پرپشت تر مي ديدم و به اميد پيدا كردن پرپشت ترين، تا انتهاي گندم زار رفتم.
استاد گفت : عشق يعني همين !
شاگرد پرسيد: پس ازدواج چيست؟استاد به سخن آمد كه: به جنگل برو و بلندترين درخت را بياور.
اما به ياد داشته باش كه باز هم نمي تواني به عقب برگردي!
شاگرد رفت و پس از مدت كوتاهي با درختي برگشت!!!
استاد پرسيد كه شاگرد را چه شد و او درجواب گفت: به جنگل رفتم و اولين درخت بلندي را كه ديدم، انتخاب كردم.
ترسيدم كه اگر جلو بروم، باز هم دست خالي برگردم!
استاد گفت: ازدواج يعني همين !!!

 



امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : داستان ,

تاریخ : جمعه 13 بهمن 1391 نویسنده : تنهاترین آرزو l بازدید : 98




ادامه مطلب

امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0

درباره : عکس ,

تاریخ : جمعه 13 بهمن 1391 نویسنده : تنهاترین آرزو l بازدید : 60

مطالب گذشته
» رنج چیست؟ »» سه شنبه 21 اردیبهشت 1400
» خیالت بیشتر از تو با من کنار می آید. »» سه شنبه 20 اسفند 1392
» اگر فـرهـاد باشـی همـه چیـز شیـریـن می شـود »» شنبه 10 اسفند 1392
» من اینجا بس دلم تنگ است »» یکشنبه 20 بهمن 1392
» ۱۰ نکته کوچک و مهم در فتوشاپ برای طراحان وب »» جمعه 18 مرداد 1392
» چرا دختران باید پسته بخورند »» جمعه 18 مرداد 1392
» تقویم مناسبت‌ها و فضایل ماه مبارک رمضان »» سه شنبه 18 تیر 1392
» دعاى شب آخر شعبان و شب اول رمضان »» سه شنبه 18 تیر 1392
» برگرد ... »» دوشنبه 27 خرداد 1392
» قصه غريبي »» دوشنبه 27 خرداد 1392
تعداد صفحات : 15
آمار کاربران

عضو شويد


فراموشی رمز عبور؟

عضويت سريع
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
پيوند هاي روانه

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به تنهاترین آرزو مي باشد.

جدید ترین موزیک های روز



طراح و مترجم قالب

طراح قالب

جدیدترین مطالب روز

فیلم روز

تنهاترین آرزو